فریدا کالو، لیوتروتسکی، اندری برتون، نمایشگاه پاریس
نیلاب موج سلام نیلاب موج سلام

 


                       "چرخش در پاکیزگی برای نشان دادن گندیدگی"


                                      


دو فریدا(1939)

به پندار من، اندیشۀ رفتن خالی قطار سیاست * کهنگی میبُرد و میبَرد ـ دیروز و امروز. سال پیش، گیونتر گراس ـ داستاننویس، فعال سیاسی و برندۀ ادبی جایزۀ نوبل آفرینشگران حوزۀ ادبیات بویژه جوانان را فراخواند تا از حالت بی اعتنایی بیرون بیایند و به افکار شان سمت و سو ببخشند.
و کالو مینویسد:"همه چیز گِرد یگانه قانون میچرخد: زندگی!" یا " کسی از دیگری متفاوت نیست. کسی تنها برای خودش نمیرزمد. هراس، درد، دلبستگی و مرگ چیزهایی نیستند مگر جزییات زندگی.".

فریدا کالو با دردهای فراوان روانی و جسمی پیگیر در سیاست بود. او هراس از بیان اندیشۀ سیاسی و پرده برداری از واقعیتها نداشت و نه پوشیده داشت شیفتگی به فرهنگ و کشور مکسیکو را. آنگاه که در سال 1953 یک پای کالو را قطع کردند، او نشسته بر ولچر در راهپیمایی علیه مداخلۀ سیا در روند انتخابات ریاست جمهوری گواتیمالا اشتراک و همبستگیش را با خلق آنجا ابراز کرد. کالو در کنار مردم بخاطر راه اندازی انتخابات شفاف قرار گرفت. این تظاهرات بایستی میان سالهای 1953ـ 1954 راه اندازی شده باشند چه در سال 1954 فریدا کالو چشم از جهان پوشید.

گامهای مستقل

در سال 1935 فریدا کالو بگمان اغلب بخاطر به درازا انجامیدن مناسبات میان خواهرش ـ کریستینا و همسرش ـ دییگو ریویرا، خانۀ مشترک را در سان انگل ترک کرده منزلی را در مرکز افینیدا اینسور گینتس به کرایه گرفت. قرار نشد، آن واپسین جدایی زوج هنری گردد. در همان سال "چندین ضربۀ کوچک خنجری" نقاشی گردید که میبایست نقش تفسیر کنندۀ آگاهیی برای ریویرا را بعهده گرفته درد روانی کالو را به درد جسمی همو ترجمه بکند تا به ریویرا نشان داده باشد، همسرش به چه پیمانه آسیب دیده است.

کالو در ماه جولای ناگهان به نیویارک سفر کرد تا فاصله ایجاد کرده باشد. او پس از گفتگوهای سلسله دار با دوستانش ـ لوسینی بلوخ و وولف از قرار معلوم برای آشتی آماده گردید. همو به همسرش نوشت :" [...] در هفت سال زندگی مشترک مان بار بار چیز هایی روی دادند. تمام انفجارات عصبی تاثیرگزار گشتند برای دانستن اینکه چقدر دوستت دارم: بیشتر از پوستم.".

در فرجام سال 1935فریدا به خانۀ مشترک سان انگل باز گشت؛ گناهان بر خواهر ببخشایید. در ظاهر همه چیز در اعتماد همیشگی قرار گرفت.
کالو ـ گذرا ـ پذیرفت، ریویرا چنان بود که بود و تغییر دادن همو فراتر از توانایی کالو. بحیث پیامد مستقیم این دریافت، بایستی این واقعیت که کالو خود به قایم کردن مناسبات با دیگران پرداخت را پذیرفت. در آن هنگام با یک پیکرتراش جاپانی امریکایی به نام ایسامو نوگوچی.

نزدیکی دوباره با ریویرا هنگام پیشبرد کار مشترک سیاسی بمیان آمد. واکنش کالوی نقاش در برابر جنگ داخلی هسپانیا که در سال 1936 به اوج رسیده بود، ایجاد یک کمیتۀ همکاری با دیگر هنرمندان و اندیشمندان برای پشتیبانی از توده ها بود. ریویرا به نوبۀ خود ارتباطش را با لیو تروتسکی مستحکمتر ساخت. او در سال 1936 عضویت انترناسیونال پنجم را که مؤسسش تروتسکی بود، پذیرفت.

پس از آنکه ریویرا آگاهی یافت، تروتسکی زیر فشار ماسکو از ناروی خارج ساخته شده و نه کشور دیگری به او قصد دادن پناهندگی را دارد، بخاطر روس انقلابی با لازارو کاردیناس ـ رییس جمهور مکسیکو سخن زد. کاردیناس که از سال 1934 رییس جمهور کشور و باورمند به اصل دموکراسی بود، تمنای ریویرا را پذیرفت. چنین آغاز یافت تازگیهای سال 1937 برای زوج ریویرا ـ کالو.

فریدا کالو و لیو تروتسکی

     



لیو تروتسکی و همسرش ـ خانم ناتالیا در ماه جنوری به وسیلۀ کشتی وارد کشور مکسیکو گشتند. فریدا "خانۀ آبی" را برای بود و باش در اختیار آنها گذاشت. آن دو جفت با وجود تدارک امنیتیی که به خاطر حفظ جان تروتسکی وضع گشته بود، گردشهای بسیار انجام دادند؛ زمان قابل ملاحظه را با هم بسر بردند. فریدا سخت زیر تاثیر دانش و آگاهی مرد روسی قرار گرفت. اینکه تروتسکی خودش را به او نزدیک احساس میکرد، پسندش می آمد. رابطه یی که میان آندو بوجود آمد تا جولای همان سال دنباله یافت. پس از آن کالو و تروتسکی دوستان خوب ماندند.

کالو در نوامبر سال 1937بمناسبت سالروز تولد تروتسکی یکی از پرتره هایش را به همو بخشید. این تابلو کمی پسانتر توجۀ اندری برتون سورریالیست را بخویش کشاند.

                                               

این پرتره اشرا فریدا کالو (1937) به لیوتروتسکی هدیه داد که پسانترها توجۀ اندری برتون را بسوی خودش کشاند

اندک پستر از پرکارترین برهه های زندگی کالو بشمار میرود. پس از ختم رابطۀ کالو با تروتسکی زندگی با ریویرا روال عادیش را از سر گرفت. هر دو مجال یافتند، به زندگی مشترک استواری ببخشند. کالو فرصت یابید تا تمام نیرویش را بر کارش متمرکز بسازد. نیز فریدا کالو خودش را تغییر داد: او سرانجام به خویش جداً به چشم نقاش و هنرمند دیدن گرفت. برای رسیدن به این نگاه، فروش نخستین نقاشیها به کمک ریویرا در سال 1938بی تاثیر نبودند. هنرپیشۀ فلمهای امریکا ادوارد گ. رابینزن پس از دیدار زوج هنرمند چهار تابلوی نقاش ـ هرکدام به بهای 200 دالر ـ را خریداری کرد.

صدا های ستاینده را نه تنها از سوی مردم بلکه نیز از جانب شخصیتهای سرشناس بلند گشتند. چنانچه، اندری برتون که در آن زمان با همسرش یاکولینی طی یک سفر دراز از مکسیکو میگذشت، شگفتزدۀ هنر کالو شد و بزرگمنشانه ترین ستایش را هنگامی که فریداکالو را سورریالیست خواند، بیان کرد. آن بیگمان افتخاری بود برای نقاش جوان.

اندری برتون بعدها در مقاله یی در پیرامون فریدا کالو نگاشت:
"آنگاه در مکسیکو لازم دانستم بگویم، نقاشی بهتری در آن زمان و مکان ندیدم. امروز اضافه میکنم که نقاشیی بکلی زنانه و بهمین پیمانه سرتا پا افسون کننده در پاکیزگی کامل میچرخد تا بتواند سپس بزرگترین گندیدگی را نشان بدهد.".

نمایشگاه پاریس

در مارچ 1939 ـ پس از سفر کالو به پاریس و پس از آنکه مارسل دوشامپ برای نمایش آثار کالو با او همکاری کرد، گالری نقاشیهای کالو در پاریس گشایش یافت. برتون اما پافشاری کرد تا در کنار تابلو های کالو اشیای نمادین فرهنگ مکسیکو به نمایش گذاشته شوند. با آنکه کالو از آن پیشنهاد خوشنود نبود، آنرا پذیرفت.

کالو از سفر اروپا و پاریس راضی نبود. ارچند او به دانش و آگاهی فرانسویان اشاره کرده اما چنین بر می آید، آن فهم و خبرگی با یکنوع تکبر و غرور ناخوشایند آمیخته بوده باشد. پاریس جذبش نکرد.
کالو به دوستش ـ موورای در مورد هنرمندان فرانسه در نامه یی نبشت:" تو نمیتوانی مجسم کنی که آدمهای اینجا چه بدذات هستند. کم میماند حالم بهم بخورد. آنها بگونۀ غیر قابل تحمل با فهم و بدجنس هستند... ساعتها در قهوه خانه مینشینند. سرینهای زیبای شانرا آفتاب میدهند. بدون نقطه و کامه در پیرامون فرهنگ، هنر، انقلاب، چنین و چنان گپ میزنند...".

کالو شاید بخاطر ناخوشایند یافتن پاریس دو روز پس از ختم نمایشگاه خلاف برنامه عمل کرده بسوی لندن پرواز نکرد. او به نیویارک باز گشت.

اروپا در آستانۀ جنگ جهانی دوم قرار داشت. جنگ داخلی هسپانیا به نفع دیکتاتور فرانسیسکو فرانکو بپایان سوق داده شد. کالو نمیتوانست با آن موافق باشد. او پیش از ترک گفتن اروپا برای انتقال پناهجویان هسپانیایی به مکسیکو کارهای سودمند انجام داد. سپس در اپریل 1939 از نیویارک به سوی مکسیکو سفر کرد.

هنگام اقامت کوتاه فریدا کالو در اروپا مناسبات میان ریویرا و تروتسکی به تاریکی گراییده بود. آنها از هم خیلی متفاوت بودند. با وجود همسلیقه بودن در سیاست، کرکتر های ناهمگون داشتند. تروتسکی در نامه یی عنوانی فریدا کالو تلاش کرد، بر کالو بقبولاند تا همو نقش میانجی را میان ریویرا و تروتسکی بعهده بگیرد. کالو اما، پشتیبانی را از تروتسکی دریغ داشت، محتوای نامه اش را غیر قابل بحث خواند و کنار همسرش ماند.


پتسدام، جون 2011

پانوشتها

*ـ دو مصراع شعر " صدای پای آب" سهراب سپهری
...من قطاری دیدم که سیاست میبرد "
و چه خالی می رفت..."

ـ ازین چشمه ها کمک جستم:
- Meisterwerke/Frida Kahlo, mit einem Text von Keto von Waberer

- Leben Wek Wirkung/Frida Kahlo, Karen Genschow
Abschnitt: Eingene Schritte: Trotzki und Breton, Paris und New York(1935-1938)

ـ و برای خواندن بیشتر در مورد فریدا کالو ـ از درخشانترین چهره های سورریالیسم میتوان به این پیوند ها رو آورد. ارچند امروز که به آنها میبینم، کاستیهای فراوان مییابم و سزاوار ویرایش دوبارۀ شان میدانم. اما شاید برای دوستانی که با کالو آشنا نباشند، انداختن نگاه گذرا به پیوند ها خالی از دلچسپی نباشد:
http://www.kabulnath.de/Salae_Doum/Shoumare_36/Nilabsalam_Tarjomah.html

http://www.farda.org/articles/10_updates/100300/poem_n_salam.htm
l
 


October 29th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل هنری